سپید مشق



اذان داده و نداده ، افطار کرده و نکرده عادتش بود باید میرفت مسجد .هر سال ماه مبارک حداقل دو بار قرآن رو ختم می کرد . شب قدر امکان نداشت خونه بمونه . اما امسال اصلا متوجه نبود ماه رمضان رسیده . شب قدری گفت قرآنم رو بدید بخونم . دادیمش. خوند . اما بی صدا . دیگه نتونست با اون صوت قشنگ قرآن بخونه .

می نشست روی صندلی رو به قبله تا نماز بخونه . اما بمیرم الهی. فقط چشمای قشنگش رو می بست و بی صدا و بی حرکت می موند . 

۷ خرداد بود . شب قدر . شب بیست و سوم رمضان . و بابا چه خوب قدرش رو دونست و . رفت. بعد از افطار . یک ربع به ده شب!

آخرین روز ، ساعتها پایین پاش نشستم و پاهاشو بوسیدم.  دستشو بوسیدم و گذاشتم رو چشمام . پیشونیشو بوسیدم . وقتی رفت سرم رو گذاشتم رو شونه های لاغر و استخونی شده اش . سرش رو بغل کردم و کنار گوشش گفتم .کاش . بعد از ماه ها درد کشیدن و نخوابیدن اینقدر آروم و خوشگل خوابید که دلم آروم شد . لبخند آخرش هیچ وقت یادم نمیره اینقدر که خوشگل و شیرین بود .شده بود همون آقای خوشگل و آروم و مهربون قبل .

تنها مسافر آخرت شب قدر شهرمون بود . هر چی التماس کردم بذارن یه بار دیگه صورت قشنگشو ببینم نذاشتن . بعد از دفن می خواستم چند ساعتی بالا سرش بشینم و براش قرآن بخونم اما نذاشتن  . اینقدر التماس کردم که دایی همه رو راهی کرد و خودش با من و دو سه نفر دیگه موند تا یه زیارت عاشورا برا بابا بخونم . دایی فکر کرد ما هم داریم برمی گردیم اما ما برگشتیم سر خاک و دوباره براش تلقین و قرآن خوندیم .

چند ماه بود بقیه میدونستن دکترا جوابش کردن ولی به من و مامان نگفته بودن و من تا آخرین لحظه فکر می کردم حالش خوب میشه . 8 خرداد باید میرفت برای شیمی درمانی . و من چقدر خوشحال بودم که بعد ماه رمضون می بربمش مشهد .

آقا.

نه توان بدست آوردنت را دارم . نه توان فراموش کردنت. سهم من از تو فقط دلتنگیست فقط دلتنگی . 

کاش یکبار به خوابم بیایی کاش یکبار دیگه اون صورت مهربون و چشمای خوشگلت رو ببینم . 

آقا جون تک دخترت هر شب به امید دیدن تو چشماشو می بنده .

معنی بیت عنوان: پدر ، در عالم عجب نعمت گرانبهایی بود . سایه اش سایه نبود که برکت و رحمت بود .


اول مرداد، عصر ، راه آهن تهران ، مقصد مشهد الرضا

امید، نا امیدی ، خوشحالی ، غم

ملغمه ای از چیزهای متناقض

حرف آخر . "تمام"

و در نهایت اشک . اشک . اشک

قطار . اشک

حرم . اشک

شکستن دل ، خرد شدن غرور ، سوختن جگر . درماندگی!

امتحان ، سخت . شک . اشک . شک . اشک اشک اشک

چشمم چشمه ای که انگار قصد خشکیدن نداره!

پناه گرفتن در آغوشِ مهربان مهربانترین . خودم رو به تو می سپارم . هر طور صلاح میدونی آرومم کن . به خیر بگذرون . توان بلند شدن دوباره رو ندارم . دستم رو بگیر . از اسب افتادم نذار از اصل بیفتم !

گذشت . چه گذشتنی .

ما را به سخت جانی خود این گمان نبود!

ظهر ، روزنه ی امید .

و بقیه ی سفر به یُمن همان روزنه ، قابل تحمل !

عید میلاد امام رضای جان ! . باز هم آقا جان منت رو سرم گذاشتند و راه دادندم به بهشت! هر چند این بار همه چیز پشت پرده ای از اشک پیدا و پنهان بود!

"روی تو به هر دیده که بینند نت "

و بازگشت!

گویا آب رفته به جوی برگشته . اما نه . فقط امیدِ برگشت ،برگشته و هنوز راه بسیاره تا برگشتن کامل آب رفته به جوی تا برگشتن خنده های همیشگی به لب تا قرار یافتن دل .

همین بازگشت همین امید اندک هم قلبم رو آروم می کنه .

چشم امیدم به دست کرم صاحبخونه ایه که چند روز مهمونش بودم . صاحبخونه ای که غیر از خودش و حرم قشنگش کسی و جایی رو ندارم !

.

.

.

مرا هــــــــــــــــــــــــــــــــــــزار امید است و

هر هزار تــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــویی

در طلب شاخه ای مهر گیاه آمدم

پ ن: هر روز گره ی تازه تر می افته به کارم ، هر روز مجهولات معادله ای که باید حل کنم بیشتر و بیشتر میشه و هر روز داشته هام کمتر و دستم خالی تر میشه . و در این گرداب ، تنها دلخوشی و امیدم تویی . فقط تو


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

همینجوری سایت بوک باز برنامه نویسی ستاد بازسازی عتبات عالیات گنبد Tifoseria Laziale روانشناس امروز نوین هاست ،ارائه دهنده خدمات هاستینگ و سرور آپ بیت کوین خلاقیت تجاری و نوآوری سیستماتیک فلش مموری اورجینا